کد مطلب:254027 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:250

شبکه ارتباطی در اختناق سیاسی
امام هادی نزدیك قصر متوكل و در خیابان نسبتاً عریضی كه به ابواحمد معروف بود، زندگی می كرد. در مجاور اقامتگاه فضایی روستا مانند در نظر گرفته بودند كه صاحبان حرفه و صنایع و هنرمندان مشغول كار بودند. برخی از این افراد با امام ارتباط داشتند و مشكلات خویش را با حضرت مطرح می ساختند. از جمله آنها یوسف نقاش بود. وی نگین گران بهایی از موسی بن بغا كه از متنفذان دربار عباسی بود، دریافت كرد تا بر آن نقشی حك كند، اما نگین در دستش شكست و او از این بابت به شدت نگران شد و چون مشكل خود را با امام درمیان نهاد، حضرت به قوت كرامت نگرانی او را برطرف كرد. [1] .

از آن جا كه هدف متوكل از احضار امام به سامرا تحت نظر گرفتن و دور نگه داشتن آن حضرت از فعالیت های اجتماعی، فرهنگی و پایگاه های مردمی بود، منزلی برای ایشان تدارك دیده بودند كه با هدف یاد شده تناسب داشت. به همین دلیل خانه امام در اردوگاه و محله ویژه نظامیان عباسی بود و این مكان از زندان چیزی كم نداشت؛ زیرا جاسوسان و خبرچینانی تحت عنوان دربان و خدمتكار برای حضرت گماشته بودند و آنان تمامی حركت ها و ارتباط های امام را كنترل می كردند و به خلیفه گزارش می دادند و مانع رفت و آمد شیعیان به خانه حضرت می شدند. اوضاع بدان پایه بود كه كسی جرائت نمی كرد خود را دوستدار اهل بیت قلمداد كند. صقر بن ابی دلف كرخی می گوید: وقتی به محل اقامت امام رفتم و از در وارد شدم، زرافی، دربان متوكل، پرسید: چه خبر؟ ناگهان آشفته شدم و با خود گفتم: گویا در آمدنم به این خانه دچار اشتباه شده ام. در این حال دربان به حاضران اشاره كرد تا از اتاق خارج شوند. سپس روی به من كرد و گفت: برای چه اینجا آمده ای؟ جواب دادم: برای امر خیری. او گفت: شاید جویای حال سرورت هستی و عقیده ات را از من پنهان مكن؛ زیرا من هم با تو هم كیش و از حامیان امام هادی هستم. صقر می افزاید: چون وارد اتاق امام شدم، دیدم آن حضرت بر حصیری نشسته و در پیش رویش قبری حفر شده است. سلام كردم و حضرت پاسخ داد و فرمود بنشین. بعد پرسید: برای چه آمده ای؟ گفتم: برای آگاهی از وضع شما. سپس به قبر نگریستم و گریه كردم. امام فرمود: نگران مباش، در وضع كنونی به من آسیب نمی رسد. پس زبان به حمد خدا گشودم و چون معنای حدیثی از پیامبر اكرم(ص) را پرسیدم، امام جواب داد و در پایان فرمود: خداحافظی كن و از این خانه بیرون برو كه بر تو ایمن نیستم. [2] .

امام در سامرا ضمن رعایت مسائل سیاسی و امنیتی، با وجود كنترل های شدید خلفای عباسی، با شیعیان عراق، یمن، مصر و نواحی دیگر به خوبی ارتباط داشت. عاملی كه به این مناسبات تداوم می بخشید، نظام وكالت بود. وكیل ها كار تنظیم ارتباط میان حضرت و مردم مشتاق را عهده دار بودند. آنان علاوه بر جمع آوری خمس، مسئول پاسخ گویی به مسائل كلامی و فقهی نیز بودند. مناطق مورد نظر برای تعیین وكلا به چهار قسمت، منقسم می شد: ناحیه اول: بغداد، مدائن، سواد و كوفه. ناحیه دوم: بصره و اهواز. ناحیه سوم: قم، همدان و چهارمین ناحیه: حجاز، یمن، مصر. یكی از راه های ارتباط وكلا با امام نامه نگاری بود كه آن را به دست افراد مطمئنی كه برای زیارت مرقد مشهد امام حسین به عراق می آمدند، به دست امام می رساندند. [3] .

البته با آنكه دوستداران آن حضرت تقیه می كردند، اما برخی از آنان گرفتار مأموران می شدند؛ مانند علی بن جعفر الوكیل كه از روستای همینیای بغداد بود. او با امام از طریق وكیل حضرت ارتباط داشت، اما گزارش های كارگزاران خلیفه موجب شد تا دستگیر و روانه زندان شود. [4] .

در زمان امام هادی ارتباط تنگاتنگی میان شیعیان قم و آن حضرت وجود داشت و در منابع تاریخی و روایی از محمد بن داود قمی و محمد الطلحی یاد شده كه از این شهر اموال و اخباری را به امام می رسانیده اند و یكی از اتهاماتی كه به آن حضرت زده می شد، همین بود كه امكاناتی از سوی اهالی قم به دست مباركشان می رسد. [5] .

نفوذ معنوی آن حضرت در حدی بود كه برخی كارگزاران خلیفه هم به امام ارادت می ورزیدند. متوكل خیلی مایل بود بداند حضرت هادی چگونه شخصیتی است كه می تواند چنین علاقه ها و اشتیاق هایی را به سوی خود برانگیزد. به این جهت، از حضرت امام علی النقی دعوت كرد تا به كاخ او برود. امام بر حسب مصالحی دعوت وی را پذیرفت. خلیفه او را در صدر مجلس و در كنار خویش نشانید. فرماندهان نظامی و وزیران و سایر كارگزاران چنان غرق تماشای هیبت معنوی امام بودند و تحت جاذبه ملكوتی امام قرار گرفتند كه گویی پرنده ای بر سرشان نشسته است. سكوت مجلس را صدای پر حرارت امام شكست. او روایاتی تحول آفرین را بیان فرمود و با كلام باحلاوتش تمامی حاضران را متأثر و منقلب ساخت و بدین گونه محبوبیت او در اعماق قلوب حامیان خلیفه فزونی یافت. آن گاه متوكل از رنج هایی كه امام در مسیر مدینه تا سامرا متحمل شده بود، پوزش خواست و صله فراوانی به او داد.

رسم متوكل این بود كه هر وقت امام هادی بر او وارد می شد، او را بسیار احترام می كرد. سعایت كنندگان از این اقدام متوكل انتقاد می كردند و از این رو، وی فرمان داد تا بار دیگر، كسی به ایشان احترام نگذارد، اما به محض آنكه امام به كاخ وارد می شد، همه در تعظیم او از یكدیگر پیشی می گرفتند.

محمد بن حسن اشتر علوی می گوید: با پدرم در بیرون كاخ متوكل با جمعی از طالبیان، عباسیان و آل جعفر بودیم. ناگاه ابوالحسن ثالث آمد كه به احترامش تمام مردم از مركب های خود پیاده شدند. تا اینكه آن بزرگوار وارد قصر شد. برخی از آنان خود را مذمّت كردند كه چرا باید به این جوان احترام كنیم و اگر از كاخ بیرون آید، دیگر از اسب های خود به زیر نمی آییم. ابوهاشم جعفری در ردّ سخن آنان گفت: نه به خدا سوگند، باز هم برایش پیاده می شوید؛ تا آنكه امام بیرون آمد و صدای تكبیر و تهلیل بلند شد و مردم به احترام امام از مركب های خود پیاده شدند و در پاسخ به سؤال ابوجعفر گفتند: ما بی اختیار پیاده شدیم. [6] .


[1] بحارالانوار، ج50، ص125ـ 126؛ فرهنگ جامع سخنان امام هادي، ص231.

[2] اعلام الوري، ص410 ـ 411؛ بحارالانوار، ج50، ص148.

[3] تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، دكتر جاسم حسين، ترجمه سيد محمد تقي آيت اللهي، ص137.

[4] حيات فكري و سياسي امامان شيعه، رسول جعفريان، ج2، ص155.

[5] مسند الامام الهادي، عزيزالله عطاردي، ص37.

[6] تحليلي از زندگي امام هادي(ع)، ص33 ـ 34؛ امامان شيعه و جنبش هاي مكتبي، ص327؛ چهارده معصوم، آيت الله مظاهري، ص137؛ دهمين خورشيد امامت، ص95؛ امام هادي و نهضت علويان، ص167.